part55
دو ماه بعد
صبح
رفتم تو اتاق تهیونگ
تهیونگ: بلد نیستی در بزنی؟
ا/ت: اهمم ببخشید
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: اره
تهیونگ: چی؟
ا/ت: این ناخن هارو ببین کدومش بزنم
تهیونگ: همم این بزن کی میخوای بزنی؟
ا/ت: امشب ساعت ۶ باید برم
تهیونگ: خودم میبرمت
ا/ت: نه خودم میرم یکی از دوستام میاد دنبالم
تهیونگ: باشه مراقب خودت باش امشب قرار بزاریم
ا/ت: من امشب نمیتونم گفتم که با دوستام بیرونم فردا بریم
تهیونگ: باشه
شب
رانا: تهیونگ بیا شامتو بخور
تهیونگ: اومدم عمو ا/ت کی میاد؟
جونهو: نمیدونم گفت که با دوستاش میخواد بره بیرون
تهیونگ: هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده
چند دقیقه بعد
جونهو: تهیونگ عمو نگاه کن ببین کیه
تهیونگ: باشه ا/تست
جونهو: خودت جوابش بده
تهیونگ: باشه الو
جانوز: سلام عمو من جانوزم دوست ا/ت
تهیونگ: جانوز؟
جانوز: شما؟
تهیونگ: من تهیونگم ا/ت کجاست چرا تو با گوشی او زنگ زدی؟
جانوز:ا/ت گفت به باباش زنگ بزنم
تهیونگ: میگم ا/ت کجاست؟
جانوز: ا/ت داره شام درست میکنه
تهیونگ: خب حالا چیشده زنگ زدی؟
جانوز: میشه به باباش بگی امشب ا/ت اینجا میخوابه فردا صبح میاد شرکت
تهیونگ:چند نفر هستید؟
جانوز: فقط منو ا/ت هستیم
تهیونگ: فقط شما؟
جانوز: اره
جونهو:بده الو
جانوز: سلام عمو خواستم بگم ا/ت امشب اینجا میخوابه
جونهو: باشه پسرم کاری نداری؟
جانوز: نه
جونهو: خداحافظ
تهیونگ: عمو واقعا مشکل نداری؟
جونهو: که چی؟
تهیونگ: که دخترت خونه یه پسر بخوابه؟
جونهو: نه جانوز میشناسم
تهیونگ: همم فقط خودشون دوتا هستند
جونهو: میدونم
تهیونگ: ممکن که...
جونهو: ممکن که چی؟
تهیونگ: هیچی
جونهو: دختر من دیگه بزرگ شده خودش باید برای خودش تصمیم بگیره من که فکر میکنم جانوز و ا/ت همو دوست دارند
تهیونگ: چی؟
جونهو: اگر باهم باشند من خیالم راحته چون جانوز میشناسم ا/ت قبلا تو یه رابطه اشتباه بوده اگر واقعا این دوتا باهم قرار بزارند من خوشحال میشم
تهیونگ: عمو راستمیگی؟
جونهو: اره پس من مشکلی ندارم ا/ت خونش بخوابه
تهیونگ: یعنی اگر دوست پسر ا/ت هم باشه مشکلی نداری
جونهو: نه رابطه اوناست صبر کن ببینم نکنه تو..
تهیونگ: من نهه
جونهو: یادت میاد بهت گفتم مراقب ا/ت باش
تهیونگ: اره
جونهو: افرین کارتو خوب انجام دادی ولی دیگه لازم نیست
تهیونگ: عمو من کار بدی انجام دادم
جونهو: نه
تهیونگ: عمو من میرم تو اتاقم خستم میرم بخوابم
جونهو: باشه عزیزم برو
ساعت ۳ شب
🧠:جونهو: من فکر میکنم جانوز و ا/ت همو دوست دارند
فکر الکی نکن فقط یه فکره ا/ت دوست دخترته
🧠:ـ
ا/ت: تهیونگ من تورو هیچوقت دوست نداشتم فقط چون دوسم داشتی گفتم باهات قرار بزارم من درواقع جانوز دوست دارم بیا ازهم جدا شیم من میخوام با جانوز قرار بزارم
#فیک
#سناریو
صبح
رفتم تو اتاق تهیونگ
تهیونگ: بلد نیستی در بزنی؟
ا/ت: اهمم ببخشید
تهیونگ: چیزی شده؟
ا/ت: اره
تهیونگ: چی؟
ا/ت: این ناخن هارو ببین کدومش بزنم
تهیونگ: همم این بزن کی میخوای بزنی؟
ا/ت: امشب ساعت ۶ باید برم
تهیونگ: خودم میبرمت
ا/ت: نه خودم میرم یکی از دوستام میاد دنبالم
تهیونگ: باشه مراقب خودت باش امشب قرار بزاریم
ا/ت: من امشب نمیتونم گفتم که با دوستام بیرونم فردا بریم
تهیونگ: باشه
شب
رانا: تهیونگ بیا شامتو بخور
تهیونگ: اومدم عمو ا/ت کی میاد؟
جونهو: نمیدونم گفت که با دوستاش میخواد بره بیرون
تهیونگ: هرچی بهش زنگ میزنم جواب نمیده
چند دقیقه بعد
جونهو: تهیونگ عمو نگاه کن ببین کیه
تهیونگ: باشه ا/تست
جونهو: خودت جوابش بده
تهیونگ: باشه الو
جانوز: سلام عمو من جانوزم دوست ا/ت
تهیونگ: جانوز؟
جانوز: شما؟
تهیونگ: من تهیونگم ا/ت کجاست چرا تو با گوشی او زنگ زدی؟
جانوز:ا/ت گفت به باباش زنگ بزنم
تهیونگ: میگم ا/ت کجاست؟
جانوز: ا/ت داره شام درست میکنه
تهیونگ: خب حالا چیشده زنگ زدی؟
جانوز: میشه به باباش بگی امشب ا/ت اینجا میخوابه فردا صبح میاد شرکت
تهیونگ:چند نفر هستید؟
جانوز: فقط منو ا/ت هستیم
تهیونگ: فقط شما؟
جانوز: اره
جونهو:بده الو
جانوز: سلام عمو خواستم بگم ا/ت امشب اینجا میخوابه
جونهو: باشه پسرم کاری نداری؟
جانوز: نه
جونهو: خداحافظ
تهیونگ: عمو واقعا مشکل نداری؟
جونهو: که چی؟
تهیونگ: که دخترت خونه یه پسر بخوابه؟
جونهو: نه جانوز میشناسم
تهیونگ: همم فقط خودشون دوتا هستند
جونهو: میدونم
تهیونگ: ممکن که...
جونهو: ممکن که چی؟
تهیونگ: هیچی
جونهو: دختر من دیگه بزرگ شده خودش باید برای خودش تصمیم بگیره من که فکر میکنم جانوز و ا/ت همو دوست دارند
تهیونگ: چی؟
جونهو: اگر باهم باشند من خیالم راحته چون جانوز میشناسم ا/ت قبلا تو یه رابطه اشتباه بوده اگر واقعا این دوتا باهم قرار بزارند من خوشحال میشم
تهیونگ: عمو راستمیگی؟
جونهو: اره پس من مشکلی ندارم ا/ت خونش بخوابه
تهیونگ: یعنی اگر دوست پسر ا/ت هم باشه مشکلی نداری
جونهو: نه رابطه اوناست صبر کن ببینم نکنه تو..
تهیونگ: من نهه
جونهو: یادت میاد بهت گفتم مراقب ا/ت باش
تهیونگ: اره
جونهو: افرین کارتو خوب انجام دادی ولی دیگه لازم نیست
تهیونگ: عمو من کار بدی انجام دادم
جونهو: نه
تهیونگ: عمو من میرم تو اتاقم خستم میرم بخوابم
جونهو: باشه عزیزم برو
ساعت ۳ شب
🧠:جونهو: من فکر میکنم جانوز و ا/ت همو دوست دارند
فکر الکی نکن فقط یه فکره ا/ت دوست دخترته
🧠:ـ
ا/ت: تهیونگ من تورو هیچوقت دوست نداشتم فقط چون دوسم داشتی گفتم باهات قرار بزارم من درواقع جانوز دوست دارم بیا ازهم جدا شیم من میخوام با جانوز قرار بزارم
#فیک
#سناریو
- ۲۹.۲k
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط